یک ماهی میشد که این وبلاگ بینوا همینجوری یه گوشه افتاده بودو خاک می خورد و صاحبش هم بیخیال تر از همیشه داشت مثه چیز برا امتحانا می خوند و هر روز جلوی هر امتحان یه ✔ قرمز می زد و تو دلش قند آب میشد که تابستون از رگ گردن بهش نزدیک تره... نمی تونستم بیام یعنی اگه می خواستمم نمی شد😢 آخه با وجود این امتحانای لعنتی مگه کسی می تونه بیاد بیان آیا؟ (فقط دانش آموزان سخن بنده رو درک میکنن😅) دیگه این آخرا دلم راضی نشدو گفتم بیام،،،، با یه پست خردادگونه که آسمون به زمین نمیاد یا زبان خوندن بنده دیر نمیشه که، میشه؟؟؟
از چی بگم آخه من؟ از گرمای مزخرف این روزا؟☀💦 یا از دور شدن از دنیا مجازی؟📱💻 ترجیح میدم از هیچ کدوم نگم چون هم دلم خونه و هم اگه سر صحبت باز بشه باید تا فردا صبح تایپ کنم😂😐
پ.ن1: I hate English 😒🆎
پ.ن2: آخه این انصافه؟ هم خوندن برای کلاس زبان و هم خرخونی برای امتحان ترم زبان شنبه!😓
پ.ن3: وقت ندارم، میفهمید؟؟؟ وقت ندارم!!! نمی تونم بیام هر روز اینجا پلاس باشم😑
پ.ن4: فقط برام دعا کنید تابستون پام به مدرسه وا نشه😂
در پناه حق، یا علی🙏😊