۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

Hello summer🖐😎🏖

بالاخره تموم شد...

آزادی...🤗

زندگی...😊

حال خوب...😍

تفریح...💃

تو مغزم نمیگنجه این حجم از خوشبختی😂به قول شاعر که میگه: منو این همه خوشبختی محاله محاله محاله😬تو خواب و خیالم بود تموم شدن مدرسه اصلاً، تموم شدن امتحانات نوبت دوم، گرفت کارنامه اونم با معدل19.90:)میتونه این قدر حال خوب و انرژی مثبت وجود داشته باشه آخه؟

هنوز تابستون شروع نشده کتابایی خوندم که ذهنمو درگیر کردن🤔🙄:

١.من پیش از تو

٢.پس از تو

٣.بی شعوری

الآنم در بیکاری مطلق به سر میبرم😅خوابیدن تا ساعت 2 ظهر😴فیلم دیدن👀اینستاگردی📱نمونه هایی از فعالیت های بنده در این روزها هستند😌دیگه ذهن جان یاری نمیکنه برای نوشتن، برای همین روزمرگی های تابستون رو تا همین جا نگه میدارم👐

در پناه حق، یاعلی🙏😊

  • ۱
  • نظرات [ ۲ ]
    • Kimiaw Kaviani
    • دوشنبه ۲۹ خرداد ۹۶
    • ۱۹:۰۷

    رفتن تو…

    مشکل ما اینه که نمی خوایم رفتن ادما رو باور کنیم…

    که تمومشون کنیم...

    که خط بزنیمشون از تو خاطرات ریز و درشتی که داریم...

    انگار وقتی میرن عزیز ترم میشن…

    میشینیم مرور میکنیم خط به خط بودنشونو...

    حرفاشونو...

    عکساشونو...

    پستاشونو نگاه میکنیم و دنبال خودمون میگردیم لابه لاش...

    عکساشونو نگاه میکنیم و میگیم حتما الان از نبود من ناراحته...

    اما نیست...باور کنید نیست…

    که اگه بود نمیرفت...

    اگه بود نمیذاشتمون تو بی خبری مطلق...

    سخته اما از یه جایی به بعد باید رفتن آدما رو باور کرد...باید تموم کرد این خودآزاری رو...

    این دردِ مدامو...

    اگه رفتن آدما رو تموم نکنیم یه شب تو همین شبای لعنتی که بغض و دلتنگی خفتمون کرده...رفتنشون ما رو تموم میکنه...

  • ۲
  • نظرات [ ۲ ]
    • Kimiaw Kaviani
    • پنجشنبه ۱۱ خرداد ۹۶
    • ۱۶:۰۱

    عذرخواهی بابت نبودن🙏🙂

    یک ماهی میشد که این وبلاگ بینوا همینجوری یه گوشه افتاده بودو خاک می خورد و صاحبش هم بیخیال تر از همیشه داشت مثه چیز برا امتحانا می خوند و هر روز جلوی هر امتحان یه ✔ قرمز می زد و تو دلش قند آب میشد که تابستون از رگ گردن بهش نزدیک تره... نمی تونستم بیام یعنی اگه می خواستمم نمی شد😢 آخه با وجود این امتحانای لعنتی مگه کسی می تونه بیاد بیان آیا؟ (فقط دانش آموزان سخن بنده رو درک میکنن😅) دیگه این آخرا دلم راضی نشدو گفتم بیام،،،، با یه پست خردادگونه که آسمون به زمین نمیاد یا زبان خوندن بنده دیر نمیشه که، میشه؟؟؟

    از چی بگم آخه من؟ از گرمای مزخرف این روزا؟☀💦 یا از دور شدن از دنیا مجازی؟📱💻 ترجیح میدم از هیچ کدوم نگم چون هم دلم خونه و هم اگه سر صحبت باز بشه باید تا فردا صبح تایپ کنم😂😐


    پ.ن1: I hate English 😒🆎

    پ.ن2: آخه این انصافه؟ هم خوندن برای کلاس زبان و هم خرخونی برای امتحان ترم زبان شنبه!😓

    پ.ن3: وقت ندارم، میفهمید؟؟؟ وقت ندارم!!! نمی تونم بیام هر روز اینجا پلاس باشم😑

    پ.ن4: فقط برام دعا کنید تابستون پام به مدرسه وا نشه😂

    در پناه حق، یا علی🙏😊

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • Kimiaw Kaviani
    • پنجشنبه ۱۱ خرداد ۹۶
    • ۱۵:۴۶
    وقتی تو باشی باغی از آلاله اینجاست


    یک استکان وقوری وچایی مهیاست


    خاموشی سردی وجودم را گرفته


    وقتی تو باشی نازنین،اینجا چه غوغاست


    وقتی تو باشی قصری ازآیینه دارم


    صد باغ جنت پشت آن چشم تو پیداست


    یک شب مرا مهمان رویای خودت کن


    بی شک شب ومهمانی عشقت مصفاست


    درانزوا میسوزم وهیچت خبر نیست


    اصلا خبر داری دلم مٵوای غمهاست؟


    هرگز نشاید بی تو سر کردن به یک دم


    یک لحظه بی یاد تو بودن قاتل ماست